عماد افروغ
اين روزها منتظريم، تا بالاخره ببينيم كه دادستان و قاضي و ديگر افراد مرتبط با پرونده بازداشتشدگان اخير چگونه و با استناد به چه ادلهاي ميخواهند ثابت كنند كه بازداشتشدگان و متهمان اخير، سران جريانساز انقلاب مخملين در ايران بودند؟
به عنوان يك روششناس كه سالهاي بسياري را صرف پژوهش كردهام. معتقدم متهم كردن يك فرد به جريانسازي انقلاب مخملين چندان آسان نيست، زيرا انقلاب مخملين تصميمي نيست كه يك شبه اتخاذ شود و عدهاي در كمتر از يك ماه آن را به سرانجام برسانند و به هدفشان برسند، بلكه زيربناهاي تاريخي، اجتماعي و فرهنگي بسياري ميخواهد. براي همين نيز سخت معتقدم آنچه در قالب برگزاري اين دادگاهها به نمايش گذاشته شده است نهتنها ارتباطي با يك حركت مخملين نداشت، بلكه حتي يك اعتراف معمولي هم نبود.
در اين دادگاه شاهد حضور افرادي بوديم كه پس از گذراندن چند روزي در زندان، تحليلهايشان تغيير كرده بود و حالا به اين نتيجه رسيده بودند كه نگاهشان در گذشته درست نبوده است،بنابراين تغيير ديدگاه را چطور ميتوان به برنامهريزي براي انقلاب مخملين ربط داد؟ چرا بايد عدهاي دستگير شوند، آن هم تنها براي تنبه و اصلاح ديدگاه، فكر و عقيدهشان يا حتي اينكه معتقد بودند تقلبي صورت گرفته است؟ مگر در اين ميان پولي دريافت شده است؟ كداميك از معترضان اين معترفان چه جرياني را سازماندهي كرده بود، كجا جريانسازي كرده بودند و ملت را كجا جمع كرده بودند و به آنها درس انقلاب مخملين داده بودند كه باقي بيخبر هستند و تنها ضابطان قانوني باخبر؟ آيا در جريان پخش مشروح دادگاه حرفي از استخدام اين افراد به دست قدرتهاي خارجي شنيديم يا اينكه اين افراد پا به ميدان گذاشته بودند تا نظام جمهورياسلامي ايران را از اساس و جوهره تغيير بدهند و به ساختار تازهاي برسند؟ اصلا بحث ارتباط با خارجيها و خط گرفتن را هم اگر كنار بگذاريم، با كدام عينك واقعبيني ميتوان به اين نتيجه رسيد كه محمد عطريانفر و محمدعلي ابطحي چنين قدرتي در اختيار داشتند؟ چطور است كه دو چهره مانند ابطحي و عطريانفر كه هميشه از مديران ميانه بودهاند به يك باره داراي چنين قدرت براندازانهاي شدهاند؟ اگر اين نيست شايد هم موقعيت و پايههاي نظام براي تغيير قدرت زيادي نميخواهد!
برادران من! انقلاب مخملين تعريف روشني دارد، زيربناهايي ميطلبد، به اين آسانيها نيست كه هر كس كه اعتراض كرد، نافرماني مدني كرد يا بر حسب ذهنيت خود تن به تصميمي ندارد، را خيلي زود به عنوان نشانهاي از وقوع انقلاب مخملين تعبير كرد. به عنوان يك جامعهشناس ميگويم و نه از منظر سياسي! چه كسي و با چه استدلالي ميتواند ثابت كند كه حضور مردم در خيابانها و اعتراضشان نسبت به شرايط اخير ناشي از هدايت و تصميم محمدعلي ابطحي و عطريانفر بود؟ چرا موقعيت و قدرت افراد را براساس واقعيتهاي موجود مورد قضاوت و كنكاش قرار نميدهيد؟ مردم ايران يك حركت خودجوش داشتند، رسانه خارجي نبود، پولي نگرفته بودند و در ميتينگي به آنها نگفته بودند «ملت پيش به سوي انقلاب مخملين!» تنها ذهنيت حاكم بر افكارعمومي اين ماجرا را پيش ميبرد. چرا شعور مردم و ملت را دست كم بگيريم و فكر كنيم ملت و افكار عمومي هميشه بايد دنبالهرو باشند و خود قادر به گرفتن هيچ تصميم جمعي نيستند، كاش در جريان اين محاكمات و تئوريپردازيها ذرهاي هم واقعيتهاي موجود را لحاظ ميكرديم. كجاي قانون اساسي آمده است كه اعتراض مدني و آرام جرم است؟ اين افراد كه در بازداشت به سر ميبرند، كجاي اين پروسه، قانون اساسي را از بيخ و بن ناديده گرفتهاند، كسي كه در صدد انقلاب مخملين است كه مدام پافشاري نميكند تا حقوق قانوني كه قانون اساسي برايش در نظر گرفته در جامعه پياده شود، مگر اينكه قانون اساسي ما دستورالعمل دستيابي به انقلاب مخملين باشد و ما بيخبر، زيرا خواسته مردم كوچه و خيابان انقلاب مخملين نيست، بلكه استفاده از تمام آزاديهاي سياسي و اجتماعي قانون اساسي است.
از سوي ديگر انقلاب مخملين نسخهاي است كه تنها در جغرافياي سياسي خاصي پياده ميشود. كشورهاي سوسياليستي اروپاي شرقي كه سالها زير نوع كمونيسم شوروي بودند تنها بخشهايي هستند كه اين نسخه ناقص در آنها عمل كرده است. دليل اصلي وقوع انقلاب مخملين در اين كشورها هم منش ديكتاتوري حاكم بر آنها بوده است، آيا كسي ميپذيرد كه به لحاظ ساختار سياسي دولت ايران منش ديكتاتوري داشته كه حالا ما بايد شاهد بروز انقلاب مخملين در آن باشيم؟ قطعا جواب واقعبينانه وجود اين رويكرد را از بيخ و بن نفي ميكند. اما به هر حال هر معادلهاي از يك وجه ساختاري برخوردار است و نميتوان آن را تنها از يك بخش مورد بررسي قرار داد، بايد دو سوي معادله را نگريست. براي رسيدن به انقلاب مخملين ملزوماتي نياز است، كه از مهمترين آنها وجود و نفوذ قدرت خارجي به اضافه دولت ديكتاتوري است، كداميك از اين دو در كشور ما وجود دارد كه اكنون ما براساس آن بايد به توهم توطئه مخملين رسيده باشيم؟ كشور ما هرگز خصايص يك كشور سوسياليستي يعني بيتوجهي به آزادي را نداشته است، پس امكان پياده شدن اين نسخه از سوي دشمن خارجي و داخلي براي هميشه در نظام جمهوري اسلامي ايران منتفي است. اين منش زيبنده جمهوري اسلامي نيست و صداوسيما سردمدار اين منش جديد و تخريبگر شده است. اگر بپذيريم كه اين افراد بدون اعمال هيچفشاري دچار چنين تغيير نگرش ژرفي هم شدهاند، باز هم بايد گفت اين رويكرد جديد چه ربطي به اعتراف دارد و چه ربطي به كودتاي مخملين كه مدام اين تركيب نوآمده در صداوسيما تكرار ميشود؟ مدتي است به اين نتيجه رسيدهام كه ديگر اظهارنظر و نقد فايدهاي ندارد، اما نگرانم به عنوان يك شهروند پايبند به نظام جمهوري اسلامي ايران، نگرانم. نگران جوهره انقلاب، نگران وجهه آزادي كه قرار بود در كشورم مستقر شود و نگران اعتماد عمومي ملتي كه 30 سال براي كسب آن زحمت كشيده شده است. قرار نيست كه براي تحكيم پايههاي قدرت يك جناح دست به هر رويارويياي بزنيم، زيرا رويارويي اينچنيني ميتواند تبعاتي داشته باشد. اگر اينچنين باشد پس امر به معروف و نهي از منكر در نظام ما چه ميشود، مشورت، همدلي و همگرايي را در كجاي اين رويارويي ميگنجانيد؟ اي كاش محكمه قضايي تصميم بگيرد، حتي در همين جاي كار با استناد به مدارك مستدل مخملي بودن اعتراضها را ثابت كند و متهمان را با اتهامهايي در اندازه توانشان به محاكمه بكشاند و از همه مهمتر مردم را عاقل بپندارد، در غير اين صورت بايد گفت كه اين اعتراف نيست و از اين رويكرد نميتوان مدركي يافت مبني بر برنامهريزي انقلاب مخملين، اگر قدرت هم وجود ندارد بهتر است كه محاكمهها تعطيل شود تا آبروي قضايي كشورمان بيش ازين به خطر نيفتد. من هم مانند هر شهروندي نگرانم، نگران روزي كه پس از اين حركت، هر اعتراضي نشانهاي از قصد به انقلاب مخملين تعبير شود و اين لحظه دردناكي است...
منبع: اعتمادملی
0 نظرات:
ارسال یک نظر