در باورمان نمیگنجید که روزی قلم ما که کمتر از آقا و آیتالله به سران نمینوشتیم و در نقدشان هم پسوند و پیشوند نامشان را فراموش نمیکردیم چنین چرخشی، ایجاد شود که هرکه متن گزارشهای ما از انتخابات خونین ایران و خشونتهای بعدش را میخواند، احساس کند که کسی دارد از گوانتانامو گزارش میدهد. اگر ادبیات نامه شیخ مهدی و شکوههای میرحسین و شکایتهای خاتمی در مورد قتل و شکنجه و شایعات تجاوز یه زندانیان ایرانی را یکبار دیگر از نو بخوانیم، انگار قبیلهای به ایران حملهور شده است و حالا صدای فریاد پیران قبیله از صدای فریاد کودکان و جوانان بالاتر رفته است.
خوب گوش کنید. شیخ مهدی کروبی همان است که در مجلس ششم هرچه دنبالش میدویدیم قادر نبودیم حتی یک کلمه در نقد آقا از او جملهای بگیریم و تا دیروز هزار بار بر او خرده میگرفتیم که با پذیرش حکم حکومتی، اصلاحات را زمین گیر کرده است. حالا هم او که در احترام به ولایت فقیه و رهبری رسم ادب به جای آورده بود، شده است متهم ردیف اول کیهان و دولتیان و مجلسیان و برای نقد او ادب که سهل است وقاحت را هم شرمنده کردهاند.
خاتمی را خوب نگاه کنید انگار نه انگار که او همان سید آرام و حتی محطاط روزهای اصلاحات است که دلمان را خون میکرد تا یک «بالای چشمتان ابروست» به جریان و جناح محافظهکار بگوید. او حتی اقلیت افراطی مجلس ششم که به کرات برگههای نطق نمایندگان اصلاحطلب را پاره کرده بودند را نیز « اقیلیت نجیب» میخواند. اما این روزها کاسه صبوری او نیز لبریز شده و چنان همپای معترضان به متقلبان اعتراض میکند که اگر کسی نام او را از بالای نامههای او حذف کند، در باور نمیگنجد که روحانی به چنین عریانی، حاکمیت را زیر سوال میبرد.
میرحسین که فیلم تبلیغاتیاش برای انتخابات و بیانیههای روزهای نخست ورودش به کارزار انتخابات، تداعی گر همان ادبیات و آرمانهای روزهای انقلاب است این روزها خودش در صف اول نقد کسانی ایستاده که به نام اسلام و انقلاب، آدم کشتهاند و بعد به نام اسلام و انقلاب مسولیت این آدمکشی را هم گردن دیگران انداختهاند. ایران را به زندانی بزرگ برای چندین میلیون ایرانی بدل کردهاند و به سبک زندانهای شاه همه یاران قدیمی سید را پشت تریبونهای اعتراف مینشانند. نخستوزیر روزهای جنگ چنان از رد دندانهای حاکمیت روی تن ملت به فریاد آمده است که گویی هنوز در کسوت نخستوزیر یک کشور درحال جنگ است و باورش نمیشود آنکه این روزها گلوله میزند در همین چند قدمی او نشسته و نه در همسایگیاش.
اینها همه را گفتم تا رسم به این پرسش آشکار که چرا این روزها از سپاه و مجلس و کیهانی که تحت نظارت رهبری است، زمزمه بازداشت میرحسن و کروبی و خاتمی به گوش میرسد. معاون فرهنگی و تبلیغاتی ستاد کل نیروهای مسلح به نمایندگی از شهروندان ایرانی سخنوری میکند و مدعی میشود که مردم منتظر محاکمه سران اصلی اغتشاشات هستند. در مجلس شورای اسلامی شکایتی از موسوی و کروبی تنظیم میشود، کیهان به نمایندگی از ملت موج خونخواهی مردم از موسوی و خاتمی را تیتر نخست خود میکند و دیگر هواداران دولت دروغ در خبرگزاری فارس نیز اعترافات بی اعتبار زندانیان را دلیلی بر محاکمه موسوی و کروبی و خاتمی اعلام میکنند.
این یک قاعده آشنا در حوزه سیاستمداران هوچیگر است که اگر برنامهای برای بازداشت و احضار و زندان داشته باشند، بیمقدمه و بیمحابا وارد میشوند و دیگر این همه های و هوی به راه نمیاندازند. حداقل در تجربه شخصی خودمان هم سراغ داریم که هرگاه برای یک فعال حوزه سیاسی و روزنامهنگاری و یا فعال زن، کیهان و مجلس شاخ و شانه کشیدهاند و های و هوار راه انداخته اند، الزاما به بازداشت آنها نیانجامید. اما چرا جناح حاکم برای محاکمه سه چهره ماندگاری که این روزها به جای یاران دیروز خود، همراهی با مردم را برگزیدهاند، این همه به من- من و دریوزگی افتاده است؟ با این همه دورخیزی که برداشتهاند و هر روز برای این سه نفر خط و نشان میکشند، چرا بی مقدمه به دادگاه و مراجع قضایی احضارشان نمیکنند و یکی از همین دادگاههای نمایشی را برایشان برگزار نمیکنند؟
بیشک دلایل این هم دودلی برای دستگیری این سه هوادار بزرگ معترضان، بسیار است . در کنار هزاران دلیلی که میشود برشمرد برای بلوفهای بزرگ برگزارکنندگان دادگاههای نمایشی، واضح ترین دلیلاش این است که هنوز در سطوح بالا فرمان رسمی برای شقه شقه شدن یک فامیل از هم پاشیده صادر نشده است. رویارویی موسوی و خاتمی و کروبی با حاکمیت هرچقدر هم آشکار باشد اما باز هم میتوان از تریبون نماز جمعه، این افراد را به عنوان صاحبان یک خانواده مشترک معرفی کرد و در تحلیل خود غرب را به عقب راند. حال اگر دادگاه به احضار و بازداشت این سه تن بر آید آیا می توان در برابر نگاههای ناظران بین المللی کماکان یک چهره قدرتمند از خود نشان داد و این رویارویی آشکار را یک دعوای فامیلی خواند و برای «دشمن» شاخ و شانه کشید که ما را به حال خودمان بگذارند و در امور داخلی ما دخالت نکنند؟
علاوه بر نگرانی از بازتاب خارجی، هراس از بحران داخلی نیز دلیل دیگر دودلی حاکمیت برای دستگیری محاکمه موسوی و خاتمی و کروبی است. تاریخ نشان داده است که اگر مردم محور اعتراضات نباشند ممکن نیست هیچ اعتراضی در سطوح بالا به نتیجه روشن دست یابد. به جای پرسه دور در تاریخ شاید بشود نشان یک تحرک اعتراضیِ نزدیک تری را داد که مردم محور آن نبوده اند و سران و رهبران احزاب نیز هیچ نتیجه روشنی از آن اعتراض نگرفتند؛ تحصن نمایندگان مجلس ششم. ساختمان قدیم مجلس واقع در خیابان امام خمینی به مدت بیست و شش روز میزبان نمایندگان متحصنی بود که در اعتراض به ردصلاحیت های گسترده دواوطلبان نمایندگی، استعفای دست جمعی داده بودند اما از درهای ساختمان که بیرون می آمدی در همان خیابان امام خمینی حتی سربازان و نگهبانان مقابل مجلس هم چندان در جریان ماجرا نبودند تا چه رسد به مردم شهر. این شد که آن اعتراض تاریخی بدون همراهی مردم مسکوت ماند. اما این بار اگر همه سران احزاب و رهبران گروههای اصلاح طلب را یکجا به بند کنند این مردم هستند که دارند جنبش را رهبری می کنند و هراس از چنین جنبشی بیدار، دلیل مهم دودلی سرکوب گران است که خوب می دانند با دستگیری موسوی و کروبی و خاتمی آتش این جنبش را افروخته تر خواهند کرد.
با این استدلال اگر در یکی از همین روزهای نزدیک حاکمیت با مقدمات و زمینه سازی های فراون به این نتیجه رسد که باید این سه تن یا حتی یکی از آنان را دستگیر و محاکمه کند، تردید نباید کرد که پیش از هر گونه اقدام عملی، تمامی امکانات و نیروهای نظامی خود را برای یک اعلام جنگ واقعی به حالت آماده باش در آورده و سپس وارد رویارویی آشکار با چهره های شاخص نظام خواهند شد. بر این اساس اگر چه دلایل عدم اقدام عملی حاکمیت برای محاکمه قضایی سران به اندازه کافی بزرگ هست تا آنان را تنها به هوچی گری و اقدامی عملی باز دارد، اما این روزها ماجرای انتخابات و خود احمدی نژاد تبدیل به یک گره کور در سیستم سیاسی ایران شده اند که بعید نیست برای باز کردن این گره کور راه آخر دندان انقلابیون دیروز باشد برای خوردن فرزنداناش.
منبع: جرس
0 نظرات:
ارسال یک نظر